باران لینک های ویژه پیوندها آمار وبلاگ
دوشنبه 89 دی 6 :: 11:23 صبح :: نویسنده : فائزه انتظری
حدیث: امام علی (ع)
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ. دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگیدن با او کفر، و احترام مالش چون احترام خونش است. موضوع مطلب : پنج شنبه 89 آذر 11 :: 3:16 عصر :: نویسنده : فائزه انتظری
1.اعتماد به نفسِ تزلزل ناپذیر نتیجه ایمان تزلزل ناپذیربه ارزشهایتان است. 2. خوشبختی و اعتماد به نفس هنگامی به طور طبیعی ایجاد می شود که شما احساس کنید در حال تبدیل شدن به بهترین انسانی هستید که می توانید باشید. 3.اگر به ندای درون خود گوش فرا دهید و از فطرت خود پیروی کنید احتمال این که بار دیگر مرتکب اشتباه شوید بسیار کم خواهد شد . 4.اعتماد به نفس هنگامی به طور طبیعی ایجاد می شود که زندگی بیرونی و درونی شما با یکدیگر هماهنگ باشد. 5.پایبندی به یک هدف و احساس تعهد نسبت به آن در شما اعتماد به نفس ایجاد می کند. 6.برای داشتن اعتماد به نفس بالا باید در زندگی خود به ارزش های والا پایبند باشید نه ارزش های حقیر. 7.هر فعالیتی در جهت بالا بردن انضباط فردی اعتماد و اطمینان شما را نسبت به خودتان و توانایی هایتان افزایش می دهد. 8.ایستادگی در برابر سختی ها ، در شما اعتماد به نفس ایجاد می کند و توانایی مقاومت شما را نیز افزایش می دهد. 9.پشتکار یعنی داشتن انضباط فردی در انجام کارها. 10.هر تلاشی در جهت افزایش انضباط فردی و پشتکار موجب افزایش عزت نفس، احترام به خود و احساس غرور نسبت به خود می شود. 11.تلاش و مبارزه با مشکلات کوچک تر به شما توانایی مبارزه با مشکلات بزرگتر را می دهد و دست آوردهای عظیم تری را نصیب شما می کند. 12.انسان هایی که اعتماد به نفس دارند همواره در تمام زمینه های زندگی برای خود هدف های بزرگی مشخص می کنند. 13.داشتن هدف های بزرگ ، اعتماد به نفس شما را افزایش می دهد و نیز اطمینان شما را در مورد دست یافتن به هدف ها بالا می برد. 14.بر روی کاغذ آوردن هدف ها موجب می شود تا اعتماد و اطمینان شما نسبت به دست یافتنی بودن آنها افزایش پیدا کند. 15.اعتماد به نفس یک نگرش است و نگرش ها از واقعیت ها مهمترند. موضوع مطلب : سه شنبه 89 آذر 9 :: 6:56 عصر :: نویسنده : فائزه انتظری
پدیدآورنده: سید مهدی شجاعی موضوع مطلب : سه شنبه 89 آذر 9 :: 6:48 عصر :: نویسنده : فائزه انتظری
پیامبر لحظهای سکوت میکند. ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...» 1 و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالیکه چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.» لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکییکی سرهایشان را بلند میکنند و درانتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض. عاقبت اسقف اعظم به حرف می آید: «ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.» پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند. دراین حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به پیامبر میرساند. پیام ایناست: «هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»2 پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چارهای نیست. زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین میشود. دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند. صبح است. شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیداکند. تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بیننده این مراسم بی نظیر و بی سابقه باشند. نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده است. لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالیکه حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این زنفاطمه.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آوردهاست. شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آوردهاست. تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بردل مسیحیان سایه میافکند. موضوع مطلب : سه شنبه 89 آذر 9 :: 6:45 عصر :: نویسنده : فائزه انتظری
مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان نا آشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سرگذاشتهاند، زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهای خود نصبکردهاند. وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بی اعتنا از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود. هم هیأت میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی توجهی کند. به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی ، علت بی اعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچکدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند. تنها راهی که به نظر همه میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و آگاهترین ، نسبت به دین و سیره و سنت اوست.مشکل ، مثل همیشه به دست علی حل میشود. پاسخ او این است که: «پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات وجواهرات و تجملات را فرو بگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید. » این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان ، حضرت مسیح میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد. آنان از اینکه میبینند، در رفتار و کردار، اینهمه از پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای بر میخیزد و به گرمی از آنان استقبال میکند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوش آمد میگوید. در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، ابوحارثه اسقف بزرگ نجران و شرحبیل نیز به چشم میخورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، برعهدهدارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن میکند:«چندی پیش نامهای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم.» پیامبر میفرماید: «آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است.» و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند. اسقف اعظم پاسخ میدهد:«اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل میکنیم.» پیامبر میفرماید: «پذیرش اسلام، آثار و علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.» اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را در مانده در جواب میبیند، به یاریاش می آید و پاسخ میدهد: «مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خدای جهان باشد.» ادامه دارد موضوع مطلب : |
|||